- مریضی دست از سرم بر نمیداره . البته خب نه استراحت دارم نه غذای درست میخورم . یه اتفاق بد هم برام افتاد که با یه آشنایی اینجا بحثم شد و خیلی خیلی اذیت شدم . یعنی یه اتفاقی افتاده بود و دیگه اینقدر نباید کش دار میشد ولی ول نمیکرد . دو شب بخاطر همین مساله نصفه شب بیخوابی زد به سرم و بعد فرداش هم بعد از کار باید میرفتم جایی و دیر رسیدم خونه و از پا دوباره افتادم . یعنی یه حسی مثل احتضار بهم دست داده بود . رمق نداشتم و افتادم تو تخت گرسنه و تشنه بودم و نه میتونستم پا شم برم یه لیوان آب بخورم نه میتونستم کسی رو صدا بزنم برام بیاره و خوابم هم نمیبرد . دیگه به بدبختی بلند شدم و یه قرص خواب خوردم و خوابیدم اما ۵ صبح پا شدم که نسبتا بهتر بود از شبهای قبلش . خلاصه فعلا چاره ای به جز قوی بودن . یا بهتر بگم وانمود کردن به قوی بودن ندارم
درباره این سایت